hamsaz

هنر,احساس,شعر,موسیقی,زبان,متن.جهانی به جنس انسانیت.


حکیم سنایی

ابوالمجد مجدود بن آدم سنایی غزنوی معروف به حکیم سنایی در نیمه دوم قرن پنجم هجری در شهر غزنه واقع در افغانستان کنونی به دنیا آمد.

او‌ در آغاز جوانی،‌ شاعری‌ درباری‌ و مداح‌ مسعود بن‌ ابراهیم‌ غزنوی‌ و بهرام‌ شاه‌ بن‌ مسعود بود. ولی‌ بعد‌ از سفر به‌ خراسان‌ و اقامت‌ چند ساله‌ در این‌ شهر‌ و نشست و برخاست با مشایخ‌ تصوف،‌ در منش، دیدگاه و سمت‌گیری اجتماعی وی دگرگونی ژرفی پدید آمد. از دربار بریده و به دادخواهی مردم برخاست، بر شریعت مداران و زاهدان ریایی شوریده و به عرفان عاشقانه روی آورد.

به‌ نقد اجتماعی و طرح اندیشه‌های عرفان عاشقانه پرداخت. درباره‌ی دگرگونی درونی و رویكرد او به عالم عرفان، اهل خانقاه افسانه‏های گوناگونی را ساخته و روایت كرده‌اند كه یكی از شیرین‌ترین افسانه‌ها را جامی در نفحات‏الانس این گونه روایت كرده است: «سلطان محمود سبكتكین در فصل زمستان به عزیمت گرفتن بعضی از دیار كفار از غزنین بیرون آمده بود و سنایی در مدح وی قصیده‏ای گفته بود. می‏رفت تا به عرض رساند. به در گلخن كه رسید، از یكی از مجذوبان و محبوبان، آوازی شنید كه با ساقی خود می‏گفت : «پر كن قدحی به كوری محمودك سبكتكین تا بخورم

ساقی گفت: «محمود مرد غازی است و پادشاه اسلام
گفت: «بس مردكی ناخشنود است. آنچه در تحت حكم وی درآمده است، در حیز ضبط نه درآورده می‏رود تا مملكت دیگر بگیرد
یك قدح گرفت و بخورد. باز گفت: «پركن قدحی دیگر به كوری سناییك شاعر!»                                                      
ساقی گفت: «سنایی مردی فاضل و لطیف است
گفت: «اگر وی لطیف طبع بودی به كاری مشغول بودی كه وی را به كار آمدی. گزافی چند در كاغذی نوشته كه به هیچ كار وی نمی‏آید و نمی‏داند كه وی را برای چه كار آفریده‏اند
سنایی چون آن بشنید، حال بر وی متغیر گشت و به تنبیه آن لای خوار از مستی غفلت هوشیار شد و پای در راه نهاد و به سلوك مشغول شد».
 
سنایی در عصر خودش یک شاعر نوگرا بود. بیشتر پژوهنده‌گان او را پایه گذار شعر عرفانی می دانند. کاری که او آغاز کرد، با عطار نیشابوری تداوم یافت و در شعر جلال الدین محمد بلخی به اوج خود رسید.
شعر سنایی، شعری توفنده و پرخاشگر است. درون‌مایه‌ی بیش‌تر قصاید او در نكوهش دنیاداری و دنیاداران است. او با زاهدان ریایی و شریعت‌مداران درباری و حكام ستم‌گر كه هر كدام توجیه‏گر كار دیگری هستند، بی‏پروا می‏ستیزد و از بیان حقیقت عریان كه تلخ و گزنده نیز می‏باشد، هراسی به دل راه نمی‌دهد. البته وی از عافیت طلبی و تن به هر خواری دادن و دِرَم طلبی مردم نیز شکایت می‌کند.وی در اواسط قرن هفتم هجری در گذشت.
 
  • حدیقة‌الحقیقه و شریعه الطریقه: این منظومه که در قالب مثنوی سروده شده است، محتوای عرفانی دارد. این منظومه را الهی‌نامه سنایی نیز خوانده‌اند. کار سرودن حدیقةالحقیقه در سال ۵۲۵ هجری قمری پایان یافته است.
  • طریق‌التحقیق: منظومه دیگری در قالب مثنوی است که به وزن و شیوه حدیقة‌الحقیقه سروده شده است و کار سرودن آن در سال ۵۲۸ ه.ق سه سال بعد از اتمام حدیقة‌الحقیقه، تمام شده است.
  • سیرالعباد الی المعاد: شامل هفتصد بیت است و در آن از موضوعات اخلاقی سخن رفته است. سنایی در این اثر به طریق تمثیل، از خلقت انسان و نفوس و عقل‌ها صحبت به میان آورده است. سنایی آن را در سرخس سروده است.
  • کارنامهٔ بلخ: هنگام توقف شاعر در بلخ سروده شده و حدود پانصد بیت است و چون به طریق مزاح سروده شده، آن را مطایبه‌نامه نیز گفته‌اند.
  • عشق‌نامه: شامل حدود هزار بیت در قالب مثنوی است و در چهار بخش حقایق، معارف، مواعظ و حکم گرد آمده است.
  • عقل‌نامه: منظومه‌ای است که در سبک و وزن عشق‌نامه در قالب مثنوی سروده شده است.
  • مکاتیب: نوشته‌ها و نامه‌هایی از سنایی است که به نثر فارسی نوشته شده و از آن با نام مکاتیب یا رسائل سنایی یاد می‌شود.

»»»»»»»»»»»»»

آراست جهاندار دگرباره جهان را   چو خلد برین کرد، زمین را و زمان را
فرمود که تا چرخ یکی دور دگر کرد   خورشید بپیمود مسیر دوران را
ایدون که بیاراست مر این پیر خرف را   کاید حسد از تازگیش تازه جوان را
هر روز جهان خوشتر از آنست چو هر شب   رضوان بگشاید همه درهای جنان را
گویی که هوا غالیه آمیخت بخروار   پر کرد از آن غالیه‌ها غالیه‌دان را
گنجی که به هر کنج نهان بود ز قارون   از خاک برآورد مر آن گنج نهان را
ابری که همی برف ببارید ببرید   شد غرقه‌ی بحری که ندید ایچ کران را
آن ابر درر بار ز دریا که برآید   پر کرده ز در و درم و دانه دهان را
از بس که ببارید به آب اندر لولو   چون لولو تر کرد همه آب روان را
رنجی که همی باد فزاید ز بزیدن   بر ما بوزید از قبل راحت جان را
کوه آن تل کافور بدل کرد به سیفور   شادی روان داد مر آن شاد روان را
بر کوه از آن توده‌ی کافور گرانبار   خورشید سبک کرد مر آن بار گران را
خاکی که همه ژاله ستد از دهن ابر   تا بر کند آن لاله‌ی خوش خفته ستان را
چندان ز هوا ژاله ببارید بدو ابر   تا لاله ستان کرد همه لاله ستان را
از رنگ گل و لاله کنون باز بنفشه   چون نیل شود خیره کند گوهر کان را

»»»»»»»»»»»»»»»

غم خوردن این جهان فانی هوس است             از هستی ما به نیستی یک نفس است

نیکویی کن اگر ترا دست‌رس است                  کین عالم، یادگار بسیار کس است

 

منابع:با تخلص از ویکی پدیا، مردان پارس (http://www.persian-man.ir/senior/poets) و سایت های جاسجو و گنجور.

 

نويسنده: یونس | تاريخ: برچسب: حکیم سنایی,sanaee,sanai,هستی,کس,یادگار,غزنوی,صوفی,مردم,هوس,ژاله,لاله,حدیقة‌الحقیقه,طریق‌التحقیق,سیرالعباد الی المعاد,عقل‌نامه,مکاتیب,لطیف,یادگار, | موضوع: <-PostCategory-> |

حکیم ابوالقاسم فردوسی

 حکیم ابوالقاسم فردوسی توسی بزرگترین شاعر پارسی گویِ ایران در سال 319 شمسی(329 هجری قمری -940 میلادی )در در یکی از توابع توس (طبران و به گفته ی برخی پاژ )واقع در خراسان چشم به جهان گشود.

بر اساس اشاراتی که فردوسی در اشعارش کرده وی دهقان زاده بوده است. دهقان در روزگار فردوسی و در شاهنامهٔ او به معنی ایرانی‌تبار و نیز به معنی مالک روستا یا رئیس شهر بوده‌است.دربارهٔ دوران کودکی و جوانی او نه خود شاعر سخنی گفته و نه در بن‌مایه‌های کهن جز افسانه و خیال‌بافی چیزی به چشم می‌خورد.

هم‌چنین از شاهنامه این گونه برداشت کرده‌اند که فردوسی با زبان عربی  و دیوان‌های شاعران عرب و نیز با زبان پهلوی  آشنا بوده‌است. آغاز زندگی فردوسی همزمان با گونه ای جنبش نوزایی بود که شاعران و نویسندگان بسیاری در طول دو قرن سوم و چهارم با آفرینش ادبی خود زبان پارسی دری را در مقابل زبان عربی پایدار نگاه داشتند و فردوسی با الهام گرفتن از این جریان پا به این ورطه نهاد.

دوران کودکی فردوسی در زمان شاهان ادب دوست پارسی،سامانیان سپری شد.

 

شاهنامه اثر حکیم ابوالقاسم فردوسی، یکی از بزرگ‌ترین حماسه‌های جهان، شاهکار حماسی زبان فارسی و حماسهٔ ملی ایرانیان و نیز بزرگ‌ترین سند هویت ایشان است و آن را قرآن عجم نیز نام نهاده‌اند.

شاهنامه اثری است منظوم در حدود پنجاه‌هزار بیت . سرایش آن حدود سی‌سال به طول انجامید. فردوسی خود در این باره می‌گوید:

بسی رنج بردم درین سال سی - عجم زنده کردم بدین پارسی

شاهنامه پرآوازه‌ترین سرودهٔ فردوسی و یکی از بزرگ‌ترین نوشته‌های ادبیات کهن پارسی می‌باشد. فردوسی سرودن شاهنامه را بر پایهٔ نوشتار ابومنصوری در حدود سال 370 هجری قمری آغاز کرد و سر انجام آن را در تاریخ ۲۵ سپندارمذ سال384 هجری (برابر با372 خورشیدی) با این بیت‌ها به انجام رساند:

سر آمد کنون قصهٔ یزدگرد   به ماه سفندارمذ روز ارد
ز هجرت سه صد سال و هشتاد و چار   به نام جهان داور کردگار
این ویرایش نخستین شاهنامه بود و فردوسی نزدیک به بیست سال دیگر در تکمیل و تهذیب آن کوشید.

تنها سروده‌ای که روشن شده از فردوسی است، خود شاهنامه‌است فردوسی سعی در بازگشت آيین زرتشت و زبان پارسی به ایران داشت. که  با قلمش به مردم یادآوری کند که چه بودند و حال چه شدند. او توانست با قلم و سرشت زیبای خود، زبان پارسی را به مردم بازگرداند، اما به دلیل برخی از شعرهایش، مورد خشم خلیفه وقت قرار گرفت. فردوسي  تلاش بسياري كرد تا به ايرانيان، هویت راستين شان را یادآور شوند. وی تا حدودی موفق بود و توانست با شاهنامه، زبان پارسی را به ایران زمین بازگرداند.

پس از رویکار آمدن حکومت غزنویان فردوسی  با اين تصور كه سلطان محمود، قدر او را خواهد دانست، شاهنامه را به نام او کرد و راه غزنین را در پیش گرفت. اما سلطان محمود که بیش از تاریخ و داستانهای پهلوانی، به اشعار ستایش آمیز شاعران علاقه داشت، قدر سخن فردوسی را ندانست و او را چنانکه شایسته اش بود، تشویق نکرد.
علت اینکه شاهنامه مورد پسند سلطان محمود واقع نشد، درست معلوم نیست. برخي گفته اند که به سبب بدگويی حسودان، فردوسی نزد سلطان محمود به بی دینی متهم شد. در حقيقت، ايمان فردوسی به شیعه- که سلطان محمود آن را قبول نداشت- هم به این موضوع اضافه شد و از این رو، سلطان به او بی اعتنايی کرد.

وی در حدود سال 397 شمسی  در توس جان به جان آفرین سپرد.

»»»»»»

از آغاز باید که دانی درست   سر مایه​ی گوهران از نخست
که یزدان ز ناچیز چیز آفرید   بدان تا توانایی آرد پدید
سرمایه​ی گوهران این چهار   برآورده بی​رنج و بی​روزگار
یکی آتشی برشده تابناک   میان آب و باد از بر تیره خاک
نخستین که آتش به جنبش دمید   ز گرمیش پس خشکی آمد پدید
وزان پس ز آرام سردی نمود   ز سردی همان باز تری فزود
چو این چار گوهر به جای آمدند   ز بهر سپنجی سرای آمدند
گهرها یک اندر دگر ساخته   ز هرگونه گردن برافراخته
پدید آمد این گنبد تیزرو   شگفتی نماینده​ی نوبه​نو
ابرده و دو هفت شد کدخدای   گرفتند هر یک سزاوار جای
در بخشش و دادن آمد پدید   ببخشید دانا چنان چون سزید
فلکها یک اندر دگر بسته شد   بجنبید چون کار پیوسته شد
چو دریا و چون کوه و چون دشت و راغ   زمین شد به کردار روشن چراغ
ببالید کوه آبها بر دمید   سر رستنی سوی بالا کشید
زمین را بلندی نبد جایگاه   یکی مرکزی تیره بود و سیاه

منابع:rahpoo.com(مريم فودازی).jasjoo.com و با تخلص از ویکی پدیا

نويسنده: یونس | تاريخ: برچسب:حکیم ابوالقاسم فردوسی,حکیم, ابوالقاسم, فردوسی,افسانه,شاهنامه,پهلوی,پارسی,توس,خراسان,کهن,چشم,سده,چهارم,پنجم,سامانیان,سامانی,غزنویان,غزنوی,سپندارمذ,یزد گرد,خلیفه, | موضوع: <-PostCategory-> |